يكي از حكماي راستين و بزرگ تاريخ، حضرت لقمان(ع) است كه نامش در قرآن دو بار1 با عظمت ياد شده و يك سوره قرآن (سي و يكمين سوره) به نام او است. خداوند او را در قرآن براين اساس ياد كرده كه فرزندش را به ده اندرز بسيار مهم و سرنوشت ساز نصيحت كرده، و اين نصايح در ضمن پنج آيه سوره لقمان ذكر شده است. 2
مطرح شدن لقمان و حكمت هاي دهگانه او در قرآن، و يك سوره به نام او، در كتابي كه جاوداني و جهاني است بيانگر آن است كه خداوند ميخواهد نام لقمان و روش و نصايح حكيمانه او را در پيشاني ابديت ثبت كرده ، و تابلو قرار دهد، تا شيفتگان حق و عرفان در هر نقطه و عصري، در پرتو آن هدايت يابند، و از فيوضات آن براي پاك سازي و بِهسازي بهره جويند. بر همين اساس نخستين سؤال در اين راستا اين است كه لقمان كيست؟ اهل كجاست؟ و در چه عصر ميزيسته؟ آيا پيغمبر است يا نه؟ و...
براي دريافت پاسخ به اين سؤالات، نظر شما را به مطالب زير جلب ميكنيم:
1ـ نام او لقمان، و كنيه او ابوالاسود است ، او در سرزمين نَوبَه (واقع در كشور سودان يكي از مناطق افريقا) چشم به جهان گشود. بنابراين قيافه تيره و متمايل به سياه داشت، و تاريخ نويسان او را به عنوان سياه چهره با لب هاي ستبر و درشت، و قدم هاي بلند و گشاد ياد كرده اند.
پس او از نژاد مردم افريقا بود و بعضي او را از اهالي «اِيْله» كه شهري بندري در كنار دريا، نزديك مصر، در سرزمين فلسطين بوده دانستهاند. 3
لقمان نظر به اين كه عمر طولاني كرد، با پيامبران بسيار (كه طبق بعضي از احاديث تا چهارصد پيامبر) را ديدار كرده است4 و نظر صحيح اين است كه او پيامبر نبود، چنانكه خاطرنشان ميشود.
به عقيده بعضي چند سال قبل از تأسيس حكومت حضرت داود(ع)، و به نظر بعضي ده سال پس از حكومت داود(ع) متولد شد، و عمر او تا عصر پيامبري حضرت يونس(ع) ادامه يافت، او در عصر نبوّت و حكومت حضرت داود (ع) همراه آن حضرت به جنگ جالوت رفت، و در كشتن جالوت كه طاغوت آن عصر بود، شركت داشت.
سلسله نسب لقمان را چنين نوشتهاند: «لقمان بن عنقي بن مزيد بن صارون» و به گفته بعضي او پسرخاله يا خواهرزاده ايّوب(ع) بود، و سلسله نسبش به ناحور بن تارَخ (برادر ابراهيم خليل«ع») ميرسد.
او عمر طولاني كرد، كه عمرش را از دويست تا 560 سال، و از هزار تا 3500 سال نوشتهاند، در عين حال بسيار زاهد بود، و دنيا را به اندازه عبور از سايهاي به سايه ديگر در نزديك آن ميدانست.
او مدّتي چوپان و برده قَيْن بن حسر (از ثروتمندان بنياسرائيل) بود، سپس بر اثر بروز حكمت هاي سرشار نظري و عملي از او، از طرف اربابش آزاد شد.5 و 6
به نظر ميرسد لقمان(ع) بيشتر عمرش را در خاورميانه، به خصوص در فلسطين و بيت المقدس گذرانده است، و نقل شده كه قبرش در اِيله (يكي از بندرهاي فلسطين) است.
از گفتني ها اين كه او داراي فرزندان بسيار بود، آنها را به گرد خود جمع ميكرد، و نصيحت مينمود. و به گفته بعضي گرچه با گفتن «يا بُنَيّ؛ اي پسرك من» تنها پسر بزرگش به نام باران را مورد خطاب خود قرار ميداد، ولي خطاب او در حقيقت به همه پسران و فرزندانش، بلكه به همه انسانها بود، و با اين تعبير مهرانگيز ميخواست عواطف آنها را جلب كند، و به آنها بفهماند كه من همانند پدر دل سوز براي شما هستم، نصايح دل سوزانه مرا كه از روي خيرخواهي است بپذيريد.7
چنان كه اين شيوه در نصايح اميرمؤمنان حضرت علي(ع) به دو فرزندش امام حسن(ع) و امام حسين(ع) به طور فراوان ديده ميشود.8
استاد محقق آيت الله جوادي آملي مينويسد: «تصغير كلمه «اِبْن» به صورت «بُنَيّ»
حضرت زهرا سلام الله عليها:
«البِشْرُ في وَجْهِ الْمُؤُمِنِ يُوجِبُ لِصاحِبِه الْجَنَّةَ، وَالْبِشرُ في وَجه المُعاند المُعادي يقي صاحبَه عَذابَ النّار»
خوشرويي و بشاشت با مؤمن موجب ميشود كه صاحب آن را بهشت مأوا باشد ليكن خوشرويي با دشمنان ما سبب ميگردد كه صاحبش به عذاب دوزخ گرفتار آيد.
(تفسير المنسوب الي الامام العسكري، ص354، المستدرك علي الصحيحين، ج2، ص375.
براي تفقد و دلجويي و اظهار محبّت است، چنانكه در نامه حضرت علي(ع) به امام مجتبي(ع) (نامه 31 نهج البلاغه) همين تعبير مشاهده ميشود، كه انگيزه عاطفي و مهرباني او را همراهي ميكند از اين رو وصاياي سودمندي كه چهره رحمت و عطوفت را ارائه ميدهد، در كلمات لقمان و در گفتار حضرت علي(ع) مشهود است»9
مطلب ديگر اين كه در قرآن تنها بخش كوچكي از نصايح لقمان(ع) آمده، وگرنه او نصايح و پندهاي بسيار دارد كه در كتب روايي ما از امامان(ع) و پيامبر(ص) روايت شده، كه گردآوري همه آنها داراي چند جلد كتاب خواهد شد.
براي اين كه باز لقمان را بيشتر بشناسيم نظر شما را به اين حديث جلب ميكنيم، او خطاب به فرزندش چنين گفت:
«يا بُنَيَّ اِنّي خَدَّمْتُ اَرْبَعَمِأَةَ نَبِيٍ و اخذْتُ مِنْ كَلامِهِمْ أرْبَعَ كلماتٍ، و هِيَ : إذا كُنْتَ في الصّلوةِ فاحْفَظْ قَلْبَكَ، وَ إذا كُنْتَ عَلَي المائدةِ فَاحفَظْ حلقَكَ، و إذا كُنْتَ في بَيْتِ الْغَيْرِ فاحْفَظْ عينَك، وإذا كُنْتَ بَيْنَ الخَلقِ فاحْفَظْ لِسانَكَ؛ اي پسرجان! من چهار صد پيامبر را خدمت كردم، و از گفتار آنها چهار سخن را برگزيدم: 1ـ هنگامي كه در نماز هستي، حضور قلبت را حفظ كن 2ـ هنگامي كه در كنار سفره نشستي گلويت را (از مال حرام) حفظ كن 3ـ هنگامي كه به خانه ديگري رفتي، چشم خود را (از نگاه به نامحرم) حفظ كن 4 ـ و هنگامي كه بين انسانها رفتي، زبانت را حفظ كن.» 10
از ويژگي هاي لقمان اين كه، مسافرتهاي بسيار نمود، با انسانهاي مختلف مانند پيامبران، علماء، فقهاء و.. حشر و نشر داشت، و با توجه به عمر طولاني، و حالت عبرت پذيرياي كه داشت، تجربيات بسيار آموخت ، در حدي كه مصداق اين شعر مولانا جلال الدين شد:
حاصل عمرم سه سخن بيش نيست خام بُدم پخته شدم سوختم
حكمت در اصل از ماده «حَكْم» (بر وزن حرف) به معني منع است، و از آن جا كه علم و دانش و تدبير كه از معاني حكمت است، انسان را از كارهاي خلاف باز ميدارد، به آن حكمت ميگويند. حكمت داراي معاني بسيار، و مفهوم گسترده است، از جمله: معرفت، شناخت اسرار جهان هستي، آگاهي از حقايق، وصول به حق از نظر گفتار و عمل، شناخت خدا، شناخت اشياء آن گونه كه هستند، و نيز به معني نور الهي كه انسان را از وسوسههاي شيطاني و تاريكي گمراهيها نجات ميبخشد. اين كه به درس فلسفه، حكمت ميگويند از اين رو است كه اين علم، شاخهاي از حكمت است و ميتواند انسان را در مسير حكمت حقيقي قرار دهد.
1ـ حكمت نظري كه همان آگاهي عميق و وسيع به اشياء است.
2ـ حكمت عملي، كه همان حالت زيباي معنوي و نور تابان باطني است كه دارندهاش را به مقامات عالي ميرساند، و چنين كسي را حكيم مينامند. حكيم كسي است كه عاقل، هوشمند، مدبّر بوده ، و از نظر فكر و عمل، پاك، خالص و رشد يافته باشد.
خداوند، حكيمِ مطلق است و در قرآن ذات پاك خدا، 97 بار به عنوان حكيم ياد شده، و واژه حكمه بيست بار در قرآن آمده، و از آن تمجيد شده، و تعليم حكمت به عنوان هدف از آمدن رسولان خداوند ذكر شده است.11
اهميت و ارزش حكمت از نظر قرآن در حدّي است كه خداوند در قرآن، دنيا را با آن همه وسعت، اندك و مايه فريب ميداند و ميفرمايد: «قُل مَتاعُ الدّنيا قليلٌ؛12 سرمايه زندگي دنيا، ناچيز و اندك است.» و نيز ميفرمايد: «وَ مَا الحياةُ الدّنيا الاّ متاعُ الغُرر؛13زندگي دنيا جز سرمايه فريب نيست» ولي درباره حكمت ميفرمايد: «وَ مَنْ يُؤتي الحِكْمَةَ فَقَدْ اوتيَ خَيْرا كثيرا؛14 به هر كس كه دانش داده شود، خير فراواني داده شده است.»
اميرمؤمنان علي(ع) ميفرمايد: «... الْحِكْمَةِ الّتي هِيَ حَياةٌ للْقَلْبِ الميّت؛15 حكمت مايه زنده شدن قلب مرده است.» و خطاب به امام حسن(ع) ميفرمايد: «أحيِ قلْبَكَ بالموعظةِ، و نوّرْهُ بالْحِكمَة؛16 قلبت را با موعظه زنده بدار، و به وسيله نور حكمت، نوراني كن.»
از اهميّت حكمت همين بس كه آن حضرت فرمود: «الحكمةُ ضالَّةُ المؤمِنِ، فَخُذِ الحِكْمَةَ وَلَوْ مِنْ أهْلِ النّفاق؛17 حكمت گم شده مؤمن است، آن را گرچه از ناحيه منافقان باشد دريافت كن.»
در تعبير ديگر ميفرمايد: «اِنَّ هذِهِ الْقُلُوبَ تَمَلُّ كَما تَمَلَّ الاَبدانُ فَابْتَغُوا لَها طَرائفَ الْحِكْمَةِ؛18 اين دلها همانند تنها خسته و افسرده ميشوند، پس براي نشاط آنها از حكمتهاي زيبا و نشاطانگيز بهره بگيريد.»
در مواعظ حضرت عيسي(ع) در معني حكمت، و آثار درخشان آن چنين ميخوانيم:
«بِحَقٍّ اَقُولُ لَكُمْ، اِنَّ الشَّمْسَ نُورُ كُلِّ شَيء، وَ اِنَّ الْحِكْمَةَ، نُورُ كُلِّ قَلْبٍ وَ التَّقوي رَأسُ كُلِّ حِكْمَةٍ؛ به حق به شما ميگويم كه خورشيد
حضرت زهرا سلام الله عليها:
«شِرارُ أُمّتي الّذينَ غُذّوا بالنّعيم، الّذين يأكُلونَ ألْوانَ الطّعامِ، و يَلْبِسُون ألْوانَ الثّياب، و يَتَشدَّقونَ فِي الْكَلامِ».
فاطمه(س) از رسول خدا(ص) نقل ميكند:
بدترين امّت من كساني هستند كه در ناز و نعمت و آسودگي پرورش مييابند، غذاهاي رنگارنگ تناول ميكنند، لباسهاي رنگارنگ بر تن ميكنند و در گفتار با مردم با ريشخند و دهن كجي سخن ميگويند.
(مسند فاطمه (س)، سيوطي، ص70)
وسيله روشني هر چيز است، و حكمت مايه روشني هر روح و روان است، و پرهيزكاري سرلوحه هر حكمت است.»
نيز فرمود:
«بِحَقٍّ أَقُولُ لَكُمْ اِنَّ الصَّقالَة تُصْلِحُ السَّيْفَ، وَ تَجْلُوهُ، كَذلِكَ الْحِكْمَةً لِلْقَلْبِ تَصْقِلُهُ وَ تَجْلُوهُ وَ هِيَ في قَلْبِ الْحَكيم مِثْلُ الْماء في الأرْضِ الْمَيْتَةِ، تُحْيِي قَلْبَهُ كَما يُحْيِي الْماءُ الأرْضَ الْمَيْتَةِ، وَ هِيَ في قَلْبِ الْحَكيمِ مِثْلُ النُّورِ في الظُّلْمَةِ يُمْشي بِها في النّاسِ؛ به حق به شما ميگويم؛ صيقل دادن و زنگ زدايي شمشير، آن را اصلاح كند و جلا دهد و آبدار كند، حكمت نيز روح و روان را نوراني كرده و جلا دهد، حكمت در قلب حكيم مانند آب در زمين مرده است، دل را زنده كند، چنان كه آب زمين را زنده نمايد، و همانند نور در تاريكي است كه انسان در پرتو آن، ميان مردم راه رود.»19
لقمان در مورد آثار درخشان حكمت، به فرزندش چنين ميگويد:
«يا بُنَيَّ تَعَلَّمِ الْحِكْمَةَ تَشْرَفْ، فَاِنَّ الْحِكْمَةَ تَدُلُّ عَلَي الدِّينِ، وَ تُشَرِّفُ الْعَبْدَ عَلَي الْحُرِّ، وَ تَرْفَعُ الْمِسْكينَ عَلَي الْغَنِيّ، وَ تُقَدِّمُ الصَّغيرَ عَلَي الْكَبيرِ، وَ تُجْلِسُ الْمِسْكِينَ مَجالِسَ الْمُلُوكِ، وَ تَزيدُ الشَّرِيفَ شَرَفا، وَالسَّيِدَ سُؤْدَدا، وَالْغَنِيَّ مَجْدا...؛ اي پسر جان! حكمت را بياموز تا به مقام شامخ شرافت برسي، چرا كه حكمت راهنماي دين است، و شرافت بخش غلام بر آزاد است، تهي دست را ارجمندتر از ثروتمند ميكند، و كوچك را بر بزرگ مقدّم ميدارد و فقير درمانده را در جايگاه پادشاهان قرار ميدهد، و بر شرافت انسان شريف ميافزايد، و آقايي آقا را زياد ميكند، و ثروتمند را ستوده مينمايد، دين و زندگي بدون حكمت، گوارا نيست، و كار دنيا و آخرت، تنها در پرتو حكمت سامان مييابد، مثال حكمت منهاي اطاعت از خدا، همچون پيكر بيروح، يا زمين بيآب است، همان گونه كه پيكر بدون روح و زمين بدون آب، نابسامان و بينشاط است، هم چنين حكمت بدون اطاعت خدا بيسامان و بينشاط ميباشد.»20
در آيه 12 سوره لقمان ميخوانيم: «وَ لَقَدْ آتَيْنا لُقْمانَ الْحِكْمَةَ؛ ما به لقمان حكمت داديم.» اين آيه بيانگر آن است كه خداوندي كه حكيم مطلق است، حكيم بودن لقمان را امضا كرده و او را از حكمت سرشارش، بهرهمند ساخته است.
در اين كه لقمان، پيامبر بود يا نه؟ شيوه بيان قرآن نشان ميدهد كه او پيغمبر نبوده است، و در روايات نيز با صراحت، پيغمبر بودن او نفي شده، از جمله روايت شده پيامبر اسلام(ص) فرمود: «حَقَّا اَقُولُ لَمْ يَكُنْ لُقْمانُ نَبِيّا وَلكِنْ عَبْدا كَثيرَ التَّفَكُّرِ، حُسْنَ الْيَقينِ، اَحَبَّ اللّهَ فَاَحَبَّهُ، وَ مَنَّ عَلَيْهِ بِالْحِكْمَةِ؛21 به حق ميگويم كه لقمان، پيامبر نبود، ولي بندهاي بود كه بسيار فكر ميكرد، ايمان و يقينش عالي بود، خدا را دوست داشت، و خدا نيز او را دوست داشت، و خداوند نعمت حكمت را به او عنايت فرمود.»
اينك اين سؤال پيش ميآيد كه حضرت لقمان(ع) با اين كه پيامبر نبود، چگونه داراي مقام ارجمند حكمت شد و خداوند بخشي از حكمت او را به عنوان اندرز قرآني، در كنار نصايح خود قرار داد؟
پاسخ آن كه لقمان(ع) يك انسان پاك و مخلص و باصفا و... و در صراط سير و سلوك و عرفان، زحمتها كشيد، و بر اثر مخالفت با هوسهاي نفساني و تحمل دشواريها و رياضت و نفس كشي، داراي چنان لياقتي شد كه خداوند چشمههاي حكمت را در وجود او به جوشش درآورد.
آري قابليت قابل موجب لطف مخصوص الهي ميشود، و باران در باغ، لاله ميروياند نه در شورزار، چنان كه پيامبر(ص) و امام صادق(ع) فرمودند: «ما اَخْلَصَ عَبْدٌ لِلّهِ عَزَّوَجَلَّ اَرْبَعينَ صَباحا اِلاّ جَرَتْ يَنابِيعَ الْحِكْمَةِ مِنْ قَلْبِهِ عَلي لِسانِهِ؛22 هر بندهاي كه تنها براي خدا چهل روز اخلاص ورزد، خداوند چشمههاي حكمت را از قلبش به زبانش جاري سازد.»
آئينه شو جمال پري طلعتان طلب جاروب كن تو خانه سپس ميهمان طلب
نيز روايت شده: شخصي از لقمان پرسيد: اين همه علم و حكمت را از كجا به دست آوردي؟ (با اين كه مدرسه نرفتهاي) لقمان در پاسخ گفت: «قَدْرُ اللّهِ وَ اَداءُ الاَمانَةِ، وَ صِدْقُ الْحَديثِ وَالصَّمْتِ؛23 خواست خدا، و امانت داري، و راست گويي و كنترل زبان موجب كسب اين مقام گرديد.»
امام صادق(ع) پيرامون راز وصول لقمان به مقام حكمت چنين ميفرمايد:
«سوگند به خدا حكمتي كه به لقمان داده شده به خاطر ثروت و جمال و حسب و نسب نبود (كه او هيچ گونه از اين امور را نداشت) ولي به خاطر آن بود كه او مردي قوي براي اجراي فرمان خدا، پاك و پرهيزكار، داراي كنترل زبان و تفكّر طولاني در امور، و تيزبين و هشيار بود، روزها (جز در موارد استثنايي) هرگز نميخوابيد، در مجلس در حضور مردم تكيه نميداد، و در حضور آنها آب دهان نميانداخت، و با چيزي بازي نميكرد، و هنگام
حضرت زهرا سلام الله عليها:
«الزَمْ رِجْلَها فانَّ الجنّةَ تحتَ أقدامها»
در خدمت مادر خود باش كه بهشت زير پاي مادران است.(مسند فاطمه، سيوطي، ص116)
قضاء حاجت و غسل در جايي كه او را ببينند نمينشست، بسيار مراقب وقار خود بود، خنده بيجا نميكرد، و خشمگين نميشد، شوخي نمينمود، براي امور دنيا شاد و محزون نميشد، داراي فرزندان بسيار از چند همسر گرديد، و اكثر آنها فوت كردند، (بر اثر خشنودي به رضاي خدا) درمرگ آنها گريه نكرد، او هرگاه دو نفر را در حال نزاع ميديد، براي اصلاح آنها پا در مياني ميكرد، و تا بين آنها آشتي برقرار نميكرد، از كنار آنها رد نميشد، اگر سخن زيبايي از كسي ميشنيد، از تفسيرش و از مأخذش ميپرسيد، با فقها و علما بسيار همنشيني ميكرد... همواره با سكوت معني دار و عميق و انديشيدن و عبرت گرفتن، خود را اصلاح ميكرد، آنچه را كه به نفع معنوي او بود به آن توجّه داشت، و از كارهاي بيهوده روي ميگردانيد، از اين رو خداوند خصلت حكمت را به او عطا فرمود.»24
از مطالب مذكور و مطالب ديگر به روشني فهميده ميشود كه لقمان با اين كه از نظر نژادي، در سطح پايين بود، ولي در پرتو علم و عمل، رياضت و مجاهدت در راه پاك سازي و طي مراحل كمال، به مقام عالي حكمت رسيد، به عنوان مثال سلمان يك نفر عجمي بود، بر اثر رياضت و خودسازي و پيمودن مدارج تكامل به مقامي رسيد كه حضرت علي(ع) او را به لقمان تشبيه كرد، و در شأن او فرمود: «بخٍّ بَخٍّ سَلمانُ منّا اهلَ البيتِ، و مَنْ لَكُمْ بمثلِ لُقمانِ الحكيم؟ عَلِمَ عِلْمَ الاوّلِ و علمَ الآخِرِ؛25 بَه بَه، به مقام سلمان، او از ما اهل بيت است، شما در كجا مانند سلمان را مييابيد كه مثل لقمان حكيم است، كه از علم پيشينيان و آيندگان آگاهي دارد.»
روايت شده پيامبر اسلام(ص) فرمود: روزي لقمان(ع) در بستر آرميده، براي استراحت خوابيده بود، ناگهان ندايي شنيد كه به او چنين گفت: «اي لقمان! اگر ميخواهي خداوند تو را خليفه خود در زمين كند، در ميان مردم به حق قضاوت كن.»
لقمان در پاسخ عرض كرد: «اگر پروردگارم مرا مخيّر كند، تن به اين آزمون بزرگ (قضاوت) نميدهم، ولي اگر فرمان دهد، فرمانش را به جان ميپذيرم، زيرا ميدانم اگر چنين مسؤوليتي بر دوش من نهد، قطعا مرا كمك ميكند، و از لغزشها نگه ميدارد.» فرشتگان در حالي كه لقمان آنها را نميديدند از لقمان پرسيدند: «چرا قضاوت را نميپذيري؟»
لقمان پاسخ داد: «قضاوت در ميان مردم سختترين منزلگاه، و مهمترين مراحل است، و امواج ظلم و ستم و لغزش از هر سو متوجه آن است، اگر خداوند انسان را حفظ كند، انسان شايسته نجات است، وگرنه، لغزش موجب انحراف انسان از بهشت خواهد شد، هر گاه كسي در دنيا سر به زير و در آخرت سربلند باشد، بهتر از عكس آن است و كسي كه دنيا را بر آخرت برگزيند به دنيا نخواهد رسيد، و آخرت را نيز از دست خواهد داد.»
فرشتگان از منطق قوي و حكيمانه و شيواي لقمان شگفت زده شدند. لقمان پس از اين سخن در خواب فرو رفت، خداوند نور حكمت را در دل لقمان افكند، هنگامي كه بيدار شد، زبان به حكمت گشود، تا آن جا كه حضرت داودِ پيامبر را، در راستاي حل مشكلات، ياري ميكرد، داود(ع) به او ميفرمود: «طوبي لَكَ يا لُقمانُ اُعْطيتَ الحِكْمةَ؛ خوشا به حال تو اي لقمان كه حكمت به تو عنايت شده است.» 26
خداوند در ميان حكمتهاي لقمان، بخشي از حكمتهاي او به فرزندش كه ده فراز است، در قرآن در ضمن پنج آيه در سوره لقمان (آيات 13، 16، 17، 18 و 19) ميآورد كه بيانگر ده نصيحت بزرگ و مفهوم عميق انسان سازي است، و آن ده فراز عبارتند از:
1ـ توحيد 2ـ معاد 3 ـ نماز 4ـ امر به معروف 5ـ نهي از منكر 6 ـ صبر و استقامت 7 ـ تواضع 8ـ دوري از خود خواهي 9ـ اعتدال در راه رفتن 10ـ اعتدال در صدا و سخن گفتن (كه مجموعهاي از حكمت نظري و عملي، اعتقادي، عبادي، اجتماعي، سياسي، تقويتي، اخلاقي است)، كه به خواست خدا هر كدام از اين دستورهاي حكيمانه ده گانه را در مقالات آينده مورد بررسي قرار ميدهيم، به اميد آن كه از حكمتهاي راستين و ژرف و سازنده آن حكيم بزرگ الهي بهرهمند شده، و در پرتو آن، به سعادت و پيروزي بزرگ نايل گرديم.
1 . سوره لقمان (31) آيه 12 و 13.
3 . مسعودي، مروج الذّهب، ج1، ص46.
4 . المواعظ العدديه، ص142.
5 . مروج الذّهب، ج1، ص46؛ تفسير برهان، ج3، ص273.
6 . محدّث قمي، سفينةالبحار، ج2، ص515، فخرالدين حرّ مكي، مجمع البحرين، واژه لقم؛ علامه مجلسي، بحار، ج13، ص425.
7 . اعلام قرآن خزائلي، ص716.
8 . در اين باره به نهج البلاغه مراجعه كنيد، كه شانزده بار از زبان علي(ع) اين جمله آمده كه سيزده بار آن در نامه 31 خطاب به امام حسن(ع) آمده است، و هم چنين به بحار، ج77، ص238 تا 241، وصيت اميرمؤمنان علي(ع) به امام حسين(ع) مراجعه شود، كه در اين وصيت، حضرت علي(ع) خطاب به امام حسين(ع) هفده بار جمله «يا بُنيّ» را به كار برده است، اصل اين وصيت در تحف العقول، ص88 ذكر شده است.
9 . جوادي آملي، سيره پيامبران در قرآن، ص234.
2 . سوره لقمان، آيات 13 و 16 و 17 و 18 و 19. (اما آيه 14 و 15 سخن خدا است، و اين مطلب بيانگر اهميت حكمت لقمان است، كه خداوند سخن خود را در كنار آن قرار داده است.
10 . شيخ حرّ عاملي، با تصحيح علي مشكيني، المواعظ العددية، ص142.
11 . المعجم المفهرس لالفاظ القرآن، ص213 و 214.
12 . نساء (4) آيه77.
13 . آل عمران (3) آيه185.
14 . بقره (2) آيه 269.
15 . نهج البلاغه، خطبه133.
16 . همان، نامه 31.
17 . همان، حكمت 80.
18 . همان، حكمت 197.
19 . تحف العقول، ترجمه احمد جنّتي عطايي، ص618.
20 . علاّمه مجلسي، بحارالانوار، ج13، ص430.
21 . همان، ص424، مجمع البيان، ج8، ص315.
22 . همان، ج70، ص242؛ كنزالعمّال، حديث 5271.
23 . علاّمه طبرسي، تفسير مجمع البيان، ج8، ص215.
24 . همان، ص316 و 317.
25 . بحارالانوار، ج22، ص330.
26 . تفسير مجمع البيان، ج8، ص315 و 316.